امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - در مقابل عمر کره زمین، ده سال و صد سال و هزار سال آنقدر ناچیز است که هرگز بهحساب نمیآید. درحقیقت برای این پیر کهنسال، گذران یکمیلیون سال هم چیزی نیست. برای زمین، این سیاره دیرپا، این مقیاسهایی که آدمها ساختهاند، هیچ ارزشی ندارد. اگر راستش را بخواهید، فکر میکنم تمام این مقیاسهای زمانی که درست کردهایم، اسباببازیهایی هستند که فقط به درد خودمان میخورند. ما مقیاسهای زمانی، مکانی و اندازهها و دیگر اعداد را اختراع کردیم تا بر آنها حکمرانی کنیم. برای ما یک سال زمان زیادی است و ۱۰۰ سال زنده ماندن را آرزو میکنیم.
برای ما که سرعت گرفتهایم و شتابزده میدویم، زندگی در همین لحظه، خیلی با چند ماه قبل تفاوت میکند، درحالیکه طبیعت موقر و محترم، ما را نگاه میکند و آهسته و موثر، کار خودش را دنبال میکند. ولی یک نکته را در ضمیر ناخودآگاهمان خوب میدانیم؛ ما اندازهها و مقیاسها را یاد گرفتیم و به نسلهای بعدیمان یاد میدهیم تا کمتر در این سیاره گیج بشویم. بگذارید کمی بیتعارفتر بگویم؛ آدمها موجودات مغروری هستند که سادهلوحانه فکر میکنند همهچیز را میدانند و بر اوضاع سلطه دارند. موجوداتی که به خیال خودشان، از سیر تا پیاز کارکرد طبیعت را میدانند و بلدند چطور با آن کنار بیایند. بلدند چطور به همهچیز لگام بزنند و از آن به نفع خودشان سواری بگیرند.
بلدند که موجودات را به تسخیر خودشان در بیاورند و حتی دوباره بسازند و بر باد و ابرهای بارانزا هم چیره بشوند. آن چنان در این توهم جلو رفتهاند که گزافه نگفتهایم اگر بگوییم آنقدر که در این روزگار ادعای خداوندگاری وجود دارد، زمان فرعونهای مصر وجود نداشت. انسانها دنیای مجازی را هم برپایه همین توهم ساختند. دنیایی که در آن بر همهچیز سلطه دارند. آنجا توهم خودشان را التیام میدهند. آدمهایی که در ضمیر ناخودآگاهشان میدانند که موجودات ضعیفی هستند، ولی نمیخواهند به روی خودشان بیاورند. برای همین زندگی در توهم را ترجیح میدهند؛ توهم ساختن چیزها حتی به دروغ. توهم تسلط بر همه ابعاد زندگی حقیقی، حتی با توسل به دنیای مجازی. توهم نوعدوستی، طبیعتدوستی، ثروت، قدرت، زیبایی، فهم و کمالات و خیلی چیزهای دیگر.
توهمی که در اثر «ولادیمیر کازانوفسکی»، کارتونیست معروف اوکراینی، بهخوبی مشاهدهشدنی است. از ریشه درآوردن و قلعوقمع واقعیت و درعینحال ساختن آن واقعیت بهصورت مجازی، برای نشان دادن به آدمهای دیگر یا برای فرونشاندن عذاب وجدان ناشی از نابود کردن واقعیت. درهرصورت در اصل ماجرا هیچ توفیری ایجاد نمیکند. در این اثر، مردی لاغر با کتوشلوار و دستانی کشیده و ناموزون، به سبکوسیاق شخصیتهای کازانوفسکی، با هاشورهایی تند و مقطع، انگار پشت میز کارش نشسته و در مقابلش رایانهای حملشدنی را باز کرده است. ولی این همه داستان نیست. او برکنده قطعشده درختی نشسته و روی میز کاری که از همان کنده تراشیده شده، رایانهاش را باز کرده است.
از تبری که بر جنازه درخت فرود آمده است، بهراحتی میتوان تشخیص داد چه کسی آن را قطع کرده و بهصورت میز و صندلی تراشیده است. ضربه نهایی و منظور اثر، از ابتدا جلوی چشمان مخاطب در مرکز تصویر قرار دارد. کارتونیست حرف آخر را همان اول زده است. اثر، چیزی برای مخفی کردن و رازی برای افشا ندارد. درختی از صفحه رایانه رشد کرده است و در امتداد درختی که دیگر نیست، افزایش یافته است. به عصبانیت هنرمند در تصویر کردن کاراکتر و لطافتش در نقش زدن درخت (هم کنده قطعشده و هم درخت مجازی) دقت کنید. انگار بهعمد مرد را زشت و بیحوصله کشیده و تمام دقتش را برای درخت و تصویر کردن خطوط ریز و سایه روشن برگها گذاشته است. انگار هنرمند به دروغی که پشت این اثر جریان دارد، اشاره میکند. او سخت از وارونه جلوه دادن واقعیت و سر بریدن حقیقت، گلایهمند است. کازانوفسکی در این اثر، هیمنه خداوندگاران دروغین را نشانه میگیرد و بتهایشان را میشکند.